top of page
Sounds of Language

Sounds of Language - What we sound like to others

 

What we sound like to others is a multimedia project inspired in the perception of language. Through 4 spoken poems in different languages (Chinese, Greek, Italian and Farsi) it explores the relationship between language and music. It is a collaboration between composer (Celia Denore) and two graphic artists (Angela Denore and Ana Ferriols) that through their artwork and graphic scores try to convey the meaning of the poems and the sonic qualities of each language. Embracing the unknown conceptual meaning of a strange language, this project aims to highlight the emotional meaning attached to spoken word.  

With special thanks to writers Susan Sollazi and Manos Petrakis for providing original text and to musicians Nat Martin, Nikolaos Maridis, Nate Chivers, Pablo OrtsTorner and Darren Gallacher for their improvisations and recordings.

ilustracion poema chino.jpg
poemaitaliano (1).jpg
poemagriego2.jpg
poemapersa.jpg
Italian

Scoppio - Outbreak

L’arte della conversazione romana

 

 

Non si può stare

Senza rumore

Il traffico – pi pi, brum brum

Bambini che piangono

Adulti che strillano

Un assalto da tutte le parti

 

 

Parole, parole, ma chi è che ascolta?

 

 

Quando entri in casa

È peggio ancora

Ogni voce deve superare l’altra

Tutto riverso su chi sta davanti

Come un fiume di opinioni vorticose 

Che ti trascina sotto le onde

 

Parole, parole, ma chi è che ascolta?

 

Se dovessi tenere 

Un’ opinione tua

Inutile esprimerla agli altri

È offensivo avere un idea originale

E più grande l’offesa se i fatti rispecchiano

Che sai qualcosa di cui parli

 

Parole, parole, ma chi è che ascolta?

 

Quindi è meglio

Molto meglio

Stare in silenzio e sola, sola

Perché se osservi e rifletti 

E formi un bel giudizio tuo

Un giorno il tuo scoppio assordera tutti 

Susan Sollazi

poemaitaliano (1).jpg

Artwork- Angela Denore López

italiano.jpg

Graphic Score- Ana Ferriols Montañana

Graphic Score- Angela Denore

chinese

明月(míng yuè) - Bright Moon

ilustracion poema chino.jpg

Artwork - Ana Ferriols Montañana

poemachino.jpg

Graphic Score - Angela Denore López

水调歌头•明月几时有

(shuĭ diào gē tóu • míngyuè jĭshí yǒu)

 

“Prelude to Water Melody”

Chinese Ancient Poem

 

Míngyuè jĭshí yǒu, bǎjiŭ wèn qīngtiān.

明月 几时 有,

把酒 问 青天。 

 

Bù zhī tiānshàng gōngquè, jīnxī shì hénián?

不 知 天上 宫阙,

今夕 是 何年?

 

Wǒ yù chéngfēng guīqù, wéikǒng qiónglóuyùyŭ, gāochù bú shèng hán.

我 欲 乘风 归去,

惟恐 琼楼玉宇,

高处 不 胜 寒。

 

Qĭwŭ nòng qīngyĭng, hé sì zài rénjiān!

起舞 弄 清影,

何 似 在 人间! 

 

Zhuǎn zhūgé, dī qĭhù, zhào wúmián.

转 朱阁,

低 绮户,

照 无眠。

 

Bù yīng yǒu hèn, héshì cháng xiàng bié shí yuán?

不 应 有 恨,

何事 长 向 别 时 圆?

 

Rén yǒu bēihuānlíhé, yuè yǒu yīnqíngyuánquē, cĭshì gŭ nán quán.

人 有 悲欢离合,

月 有 阴晴圆缺,

此事 古 难 全。

 

Dànyuàn rén chángjiŭ, qiānlĭ gòng chánjuān.

但愿 人 长久,

千里 共 婵娟。

Greek

Κάθε βράδυ(Kathe Vradi) - Every Night

Ο Νεφελοθαμών

 

Οι φίλοι μου φωνάζουνε

πως είμ' αιθεροβάμων

πως ζω σε κόσμους ύψιστους

σε όχθες ποταμών

Όμως ξεχνούν πως έρχομαι

από γενιές Τσιγγανών

και πως γεννήθηκα

να ζω σα νεφελοθαμών

 

Κάθε πρωί κοιτάζομαι

σε απαλούς καθρέφτες

και κάθε βράδυ κείτομαι

σε χνούδια των ροδιών

Λατρεύω τους αγέραστους σιχαίνομαι τους ψεύτες

και ξημεροβραδιάζομαι

σε κύκλους παιχνιδιών

 

Μα κάθε που στολίζεται

στα ροζ ο ουρανός

όταν φεύγουν τα σύννεφα

ή ξεπροβάλουν τ' άστρα

με κυνήγα η αίσθηση

πως είμαι μοναχός

Πηδώ μέσα στα σύννεφα

και ντύνομαι μες στ' άσπρα

Manos Petrakis

poemagriego2.jpg

Artwork- Angela Denore

griego.jpg

Graphic Score- Ana Ferriols Montañana

Farsi

بنویس (Benevis)- Write

واگویه  - (To Speak)

 

این حنجره مقاومتی معین دارد و گاه چون اکنون هوار می‌کشد و چنگ می‌زند در زبان عریان و متورم می‌شود تارهاش و می‌ترکد و می‌پاشد بر این آینه که بند بند انگشتانمان در شکستنش سهیم بوده است.

 

تکه تکه‌ی دیدار، در تکه‌های عصب ، در تکه‌های غریو، در تکه‌های تاریک ، در تراشه‌های پراکنده در شکاف اعماق:

آن گل که پرچم‌هایش را در باد افشانده است و کاسبرگش چون دهانی افشان ، به واژه‌های پریشان گلبرگ‌هایش را می‌پراکند.

و این ستاره‌ها و صندلی‌های معلق که با اشاره‌ی شمشیرهای کهنه ، هنوز تاب می‌خورند.

و دارها که بر اقیانوس روانند ، و خاک که ذات خود را بر باد یافته است ، و ما که مانده‌ایم و همین جا مانده‌ایم و همین جا می‌مانیم و سرهامان روی صندلی تاب می‌آورد و گیسوانمان آتشی در اقیانوس می‌زند که در ﺗﻸﻟﺆﺵ اعماق زمین بدرخشد، بدرخشد در خواب ، بدرخشد در بیداری ،بدرخشد در وهم ، بدرخشد در ضمیری که نمی‌تواند ندرخشد ، همچنان که می‌درخشد آن روشنای بلند که روان است ، روان بوده است ، روان خواهد بود.

شعری که چکه چکه فرو باریده است ، فرو می‌بارد و آب ها و طوفان ها را برانگیخته است و بر می‌انگیزد و آب ها و طوفان ها را آرام کرده است و آرام می‌کند و ما که گیسو گیسو به راه افتاده‌ایم و به راه می‌افتیم و زندان ها که به راه افتاده‌اند و به راه می‌افتند و دارها که به راه افتاده‌اند و به راه می‌افتند و ویرانه ها و آبادی ها که به راه می‌افتند و چکه‌ها که دوباره بخار شده‌است و چکه‌ها که دوباره فرو باریده است و می‌بارد ، و می‌بارد تا این نیمه از صراحت خود، در ایمان شقه شقه بنگرد و تکه‌های ناصافش را به هم بچسباند که تنظیم این شکستگی تمام عمر وقت گرفته‌ست و سایه روشن شک و یقین و ابهام و وضوحش ، توان بردباری را فرسوده است.

اما چرا به وحشت باید افتاد ؟ که در این بازجست شاید جای انگشتان خویش یا نیاکان یا حتا فرزندانمان را در زنگار آینه پیدا کنیم.

دنیا از این بیان مقطع یا مسلسل آسیبی نمی‌بیند و از ناموزونی‌اش نیز طنین موزون شاعران بر هم نمی‌خورد.

این خط آشنا در عین آسانی دشوار است ، زیرا که خط خویشتن است و لب به واژه‌هایی می‌گشاید که عشق در ﺗﺄمل برای خویش پیش از آنکه تنظیمشان کرده باشد ، تعبیرشان کرده است.

پس بنویس ؛ آنچه اکنون می‌گذرد در ﺷﺄن کیست و آنچه از این معنا باز می‌یابیم شایسته ی کدام الفاظ است؟

بنویس روی خاک به اندازه ستاره ،گام‌هایی روان بوده است و همچنان روان است و این زمین به گام‌های فرومانده نیز می‌اندیشد و اندیشیده است و حافظه‌اش همچنان می‌انبارد و می‌انبارد و خطی می‌شود و در فرصت شهاب که سنگ از ستاره‌های فرو ریخته به نجوا می‌افتد با سنگ یا استخوان که فرو می‌رود در خاک ، و ذره ذره حکایت را باز می‌گوید.

بنویس اکنون کجاست ، رویامان کجاست ؟ کجاست بند بند استخوان‌هامان کجاست؟ کجاست حرف‌های گمشده که می‌خواست گوش دنیا را کر کند ؟

بنویس آزادی رویای ساده‌ای است که خاک ، هر شب در اعماق ناپیدایش فرو می‌رود و صبح از حواشی پیدایش بر می‌آید و این زبان اگر چه به تلفظش عادت نکرده‌است ، صدای هجی کردنش را آن سوی سکوت شنیده‌است.

بنویس عشق اسم شبی است هنوز ، که ما را در ورطه‌های دنیا حق حضور داده است و سایه‌هامان را از دیوارهای کهنه گذرانده است ، و می‌گذراند اگر چه بوی کهنگی اکنون مشاممان را بیازارد و از چهار جانب ، خو گیریم و اخت شویم و شک کنیم و شک و یقین بیامیزند و میخکوبمان کنند و بر آشوبیم و باز بنویسیم ، که ما همچنان می‌نویسیم ، که ما همچنان در اینجا ماندیم، مثل درخت که مانده است ، مثل گرسنگی که اینجا مانده است و مثل سنگ ها که مانده‌اند و مثل درد که مانده است و مثل خاک که مانده است و مثل شب که هنوز مثل روز مانده است و مثل ساعت و نبض و خاموشی ، مثل شعر و فراموشی ، مثل وهن و مثل دوست داشتن ، مثل پرنده ، مثل فقر، مثل شک مثل یقین مثل آتش مثل فکر مثل برق مثل تنهایی مثل فن مثل شبنم مثل خشونت مثل دانایی مثل نسبیت مثل ترس مثل تهور مثل قتل مثل سلول مثل میکرب مثل آرزو مثل عدم حتمیت مثل آزادی و مثل استبداد و مثل هر چیزی که از ما نشانه ای دارد و ما از آن نشانه ای داریم.

ما شاهد شعارها و شعر های خویشتنیم و شاهد یقین و تردید خویشتنیم و شاهد فساد و رشد خویشتنیم و با همین شعاع که آسان می‌نماید ، قوس دوام را تا اینجا پیموده‌ایم و دایره هر دم بزرگتر شده است تا ذره ذره‌ی خویشتن را گرد آوریم و باز به پا شود و باز گرد آوریم و باز حنجره به حنجره بخوانیم و خاموش شویم و باز بخوانیم و لحظه به لحظه رویامان را بنویسیم و خط زنند و باز بنویسیم و باز خط زنیم و باز بخوانیم و باز بنویسیم و باز خط زنند و باز حرف به حرف بنویسیم و باز بنویسیم و باز . . .

.

محمد مختاری - Mohammad Mokhtari

poemapersa.jpg

Artwork- Angela Denore

parsi.jpg

Graphic Score- Ana Ferriols Montañana

bottom of page